آن روز یک روز معمولیبرای دیگران بود فقط آن روز باد می آمد بادی که درختهای تاک را درخود میرقصاند صدای شل شل برگهای نیمه جان تابستانی به گوشم می رسید چشمهایم را بستم . . . و در باد با برگها به این سو و آن سو میرفتم با گنجشککان کوچک پرواز میکردم و در آسمان آبی با خدای خویش سخن میگفتم باد این دوست همیشه پر هیجان من، چقدر خوب با من همراهی میکرد آن روز برای من روز معمولی نبود برای من باد که بوزد خیالم پرواز میکند و من دیگر روی زمین نیستم آن روز زیباترین حس خیال منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

جملات تبلیغاتی نیم نگاه نابدون نمایش ناب ترین ها نرم‌افزار بازی آهنگ فیلم اخبارروز کتاب مطالب آموزشی تلگرام عکس فایل های درسی سرگرمی ناب فروشگاه80درصدتخفیف دانلود فایل آموزش پرورش قارچ خوراکی دکمه ای فروش کارت شارژ ارزان میهن استور | متنوع ترین فروشگاه ایرانیان پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان نرم افزارهاي تخصصي دامپروري و كشاورزي مديران